دیانا و متکا
یکی بود یکی نبود. یه دیانا بود و یه متکا. البته اون متکا از اول متکای دیانا نبود. دیانا عاشق رویه راه راه متکای مامان و باباش بود و تا مدتها متکای مامان و بابا رو مال خودش میدونست و متکای خودش رو میداد به مامان. رویه متکای دیانا گل گلی بود. از مامانش می پرسید : مامان تو گل گلی دوست داری یا راه راه و مامان می گفت : هر دو. و دیانا می گفت: من که راه راه دوست دارم... خلاصه اینطوری شد که مامان یه رویه راه راه مثل متکای خودش برای متکای دیانا هم دوخت و حالا ... و حالا دیانا با متکای راه راه خودش همه جای خونه رو دور میزنه. وقتی مامان تو آشپزخونه داره ظرف میشوره یا غذا می پزه دیانا هم متکای راه راه رو میاره و همون جا کف آشپزخونه روی سرامیک...